رادینرادین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

رادین دنیای مامان گلی و بابایی

یه سفر کوچولو و غمگین

رادین گلم! امروز 28 مرداده و روز به روز داریم به تولد گل پسری نزدیک میشیم.مامان گلی شمارش معکوسش شروع شده و برای تولد یک سالگی شما لحظه شماری میکنه.عزیزم!3 روز پیش بابای مامان جون رحمت خدا رفت. ما هم با خاله زهرا و داییها و بابا جون و مامان جون برای مراسم رفتیم فسا.رادین تو جاده خیلی اذیت می کنی و نق میزنی .منم که خیلی دوستت دارم وقتی کلافگی شما رو میبینم خیلی ناراحت میشم و خودمم کلافه میشم.بیچاره خاله زهرا رو هم داغون کردی. با همه اینها اونجا حسابی بهت خوش گذشت.وای رادین شما بغل همه میرفتی و با بچه ها حسابی خوش بودی .بابا جون هم از بچه همسایه مادر که یه عالمه جوجه اردک داشت یه جوجه اردک گرفته بود و شما با اون اردکه سرگرم بودی.تازه برای او...
28 مرداد 1392

رادین مامانی عاشقته

پسر مامان!این بار سومی هستش که دارم برات مینویسم و سیستم قاطی میشه.عزیزم امروز 16 مرداده و شما 3 روزه که وارد یازده ماهگی شدی.هوررررررررررررررررراااااااااااااااااااااااا.رادینم ماشالا هزار ماشالا شیطنت هات خیلی زیاد شده.بنده خدا مامان جون دایم داره دنبالت راه میره. پسر مامان !شما عاشق دردری هستی و وقتی سوار ماشین میشیم که بریم بیرون شروع به آواز خوندن میکنی و حسابی خوشحالی و اصلا خسته نمیشی.مثلا روز پنج شنبه از ساعت 5 عصر تا 3 نیمه شب بیرون بودیم.البته شما ساعت 12 خوابیدی ولی علی رغم اینکه با خاله مهشید و خاله سمیه حسابی بازی کرده بودی و خسته بودی بازم تمایل به خوابیدن نداشتی. جیگرت برم !جدیدا بعد از اینکه دستت رو به وسایل اطرافت میگیری...
16 مرداد 1392
1